رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

باباییه نمونه ی رادم ...

سلام رادینه من سلام عشق کوچولوی نازم سلام جوجویه بغلیم پسرم تا شروع پنجمین ماه زندگیت فقط 4 روز مونده عزیزم غذای کمکی رو شروع کردم واست مبارکت باشه ایشالا البته هنوز فقط لعاب برنج میدم بهت که همونم نوش جونت گل مامانی امروز اومدم واست از بابایه نمونه ات واست بنویسم بابایی که وقتی خسته و کوفته از اداره بر میگرده با لبخند و انرژیش دوتاییمون رو شارژ میکنه با همون لباس اداره اش فوری بغلت میکنه و معمولا تا فردا صبح که دوباره بره اداره بغل بابایی هستی خداییش کدوم پدری توی دنیا هست اینقدر مهربون باشه ؟ (البته بابای خودمم هس ) باور مکنی توی این مدت که بدنیا اومدی از اول تا الان هر شب اون کنارت میخوابه ؟!! اون موقع که میمی میخوردی من...
13 آذر 1391

بدون عنوان

سلام می می نی کوچولوی مامانی باورم نمیشه که این همه مدت نیمدم وبلاگتو آپ کنم مرسی از همه ی دوستان مهربونم که با وجود بی معرفتیه من بازم میان به وبت سر میزنن و واست نظر میدن و من دلم واقعا به همین نظرها خوشه ... و اما تو پسر گلم امروز 8 آذر چهار شنبه ساعت 12:50 ظهر عشقم تا 5 ماهگیت  به تعداد انگشتهای کوچولوی تپلت باید صبر کنیم دقیقا 10 روز دیگه ... روزها داره خیلی سریع تر از اون چیزی که من و پدر جون فکر میکردیم میگذره هر روز داری بزرگ تر میشی  و البته دانا تر گاهی اوقات وقتی یادم میاد که چه قدر کوچولو و نحیف بودی و با الانت مقایسه میکنم  موهای تنم سیخ میشه و همون موقع خدا را شکر میکنم که بهم این فرصت رو داده ...
9 آذر 1391
1